۱۳۸۵ آذر ۲۰, دوشنبه

بیانیه چاپ نشده

تصمیم دارم دوباره بنویسم. ولی قول بدید این حاج خانومو کنترل کنید. دیروز اگر مامانم دو دقیقه دیرتر زنگ زده بود بیانیه شدید الحن خودم راعلیه حاج خانم داده بودم و پروندشو می فرستادم برای "شورای حکام" که طی بیست و چهار ساعت بهش رسیدگی بشه (مامانم دیروز زنگ زد و گفت: "شنگولم بخشنده باش" وگرنه معلوم نبود الان چه اتفاقی افتاده بود).
فرناز 2 مگه نگفتی حاج خانم قول داده، پس چی شد؟
این بچرو یکی ساکت کنه.

خوب از امروز بگم که چون دیشب تا 2 صبح دانشگاه بودم و وقتی رفتم خونه تا 3:30 بیدار بودم تمام امروز چرت میزدم. مریم دیشب میگه لات شدی، نصف شب می یای خونه. یاد سپینود افتادم همیشه می گفت زود می خوای بری خونه چیکار مگه کسی منتظرته؟ واقعاً الان چون کسی منتظرم نیست دیگه به قول دوستم "بنشین" باید یه تخت خواب برای آزمایشگاه بگیریم و شب همینجا بخوابیم.

یاد شب هایی افتادم که تو شریف با کتک بیرونم میکردن که چون دختری اجازه نداری بعد از 8 شب بمونی. حالا من 10 تا نامه داشتم که تا 12 شب اجازه داشتم بمونم ولی خوب دیگه مملکت گل و بلبل بود دیگه.
یادم می یاد یه شب من و مریم ساعت نزدیک یک نصف شب بود (همین روزهای آخر) اومدیم بریم بیرون از در پائین دیدیم نگهبانه داره می یاد که کارتمونو بگیره و گیر بده. تا نزدیک شد دوتامون باهم گفتیم "سلام خسته نباشید" نگهبانه هم گفت: "سلام دخترای به این خوبی چرا تا این موقع اینجا می مونید" بعد هم ما معذرت خواهی کردیم و بی خیالمون شد. هر شب برنامه داشتیم باید یه جوری از دستشون در می رفتیم. حالا اینجا فقط پلیس دانشگاه می یاد سرکشی ولی گیر نمیده. در ضمن یه برنامه هست که میتونی توش ثبت نام کنی که پلیس مرد یا زن که تعلیم دیدن می یان باهات تادم خونه پیاده که نترسی.
بانمکش این بود که تو "آزمایشگاه چند رسانه ای" تو ساختمون خودرو که بودم یه نگهبانه بود صد دفعه به من گیر داده بود اصلا انگار هرشب دندوناشو که در می آورد می نداخت تو آب تمیز بشه مخشو رو هم پاک می کرد. یکی از بچه ها می گفت این به درد نگهبانی می خوره چون هیچوقت حساسیتشو از دست نمیده و هربار همون سئوالای همیشگی و چک کردنها رو داره. البته آخرا این نابغه یه شب اومد از مخش استفاده کنه تا منو دید با همون اخم و تخم همیشگی گفت "زمرد بصیری" که هممون تو آزمایشگاه زدیم زیر خنده. بعدش فردا صبحش اومدم برم تو دانشگاه گفت کجا؟ گفتم شما فقط منو تو اون آزمایشگاه می شناسید؟ بعد نگام کرد گفت: "توئی! خوب برو".
من اولین چیزی که ازاستادم پرسیدم همین بود که اینجا محدودیت زمان نداره برای موندن و استادم هم به شوخی گفت: "من اصلاً ناراحت نمی شم کسی 24 ساعته برام تحقیق کنه".

خوب تازه خواب از سرم پریده، من برم تا بعد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

migama biya emshab zood berim khone. 12:30 khobe? affariin doostam.
MARYAM