۱۳۸۵ آذر ۲۷, دوشنبه

امتحانام تموم شد

سلام

من امروز به قول بچه ها از "از شاد از پاسیبل " هستم. امتحانام امروز تموم شده و بعد از دو هفته که شبها مثل آدم نخوابیدم فقط 3 یا 4 ساعت می خوابیدم. با اینکه صورتم حسابی خسته است ولی خودم اصلاً احساس خستگی نمی کنم. بعضی وقتها خودم هم تعجب می کنم من این همه انرژی رو از کجا می یارم؟ بعد از خوردن یک لیوان چای جاسمین واقعاً عالیم. یادم باشه بعداً در مورد چای براتون بگم.
میدونم فرادا دوباره کلی کار دارم قبل از رفتن باید انجامشون بدم، چندتا شبیه سازی و پیش نویس مقالم. ولی امروز گفتم قبلش براتون بگم که دوستتون امروز حالش خیلی خوبه.
امروز بعد ازاینکه کارامو تموم کردم ساعت دو رفتم با دوستام فروشگاه دانشگاه تا سوغاتی بخرم و برای خودم هم جایزه (:P). یه یک ساعتی اونجا گشتیم بعد با هم رفتیم غذا بخوریم. می خواستیم سوپ دریایی بخوریم ولی تموم شده بود برای همین من رفتم ببینم چه غذای دیگه ای هست دیدم یه آقاهه داره سوشی درست میکنه. وای کلی جالب بود فکر کنم یاد گرفتم البته اگر مثل اثبات ریاضی نباشه، که فکر می کنی بلدی شروع به نوشتن که می کنی بعد می بینی کلی ریزه کاری یادت رفته. به هر حال در اولین زمان ممکن امتحانش می کنم.
یک بسته سوشی خریدم و با دوستای چینیم رفتیم نشستیم بخوریم. سوشیش با اونائی که ما ایران می خوردیم خیلی فرق نمی کرد ولی واسابیش تازه بود برای اولین بار کلی واسابی خوردم. دوستام بهم گفتن باید با واسابی بخوری چون ماهیش خام هست باعث میشه باکتری ها از بین بره و مریض نشی. دوتا کلمه چینی هم یاد گرفتم. واسابی مثل خردل روسی می مونه ولی تا اونجائی که من میدونم وقتی خردل میخوری باید سرتو بگیری بالا که اذیت نشی ولی اینها می گفتن نباید نفس بکشی وقتی می خوری. بااینکه تند بود ولی خیلی چسبید. وای داشتم رو سوشیم واسابی می زدم دوستم بهم گفت می خوای خود کشی کنی بعد کمش کرد.
کلی گپ زدیم و خندیدیم و حسابی جشن اتمام امتحانامون خوش گذشت. جاتون خالی.

راستی حاج خانم دیشب زنگ زده منم داشتم مسئلمو که نوشته بودم چک می کردم که کمو کسر نداشته باشه و همه چیو اثبات کرده باشم. حالا ساعت چنده 12:30 شب منم تو آزمایشگاه، میگه چه مودب حرف میزنی گفتم بابا نشناختمت. بعد یه خورده حرف زدیم میگه باز چه مودبانه جواب می دی چون شاگردات و دوستات هستن (خودمونیم هرکی ندونه فکر میکنه من چی بهش میگم). میگم جانم اینها که نمی فهمن که من چی میگم که، میگه نه از لحن آدم معلوم میشه. ببینید این حاج خانم خودش به من گیر میده اصلاً دلش برای حرفام تنگ میشه زنگ میزنه من بهش یه چیزی بگم وقتی نمیگم شاکی میشه. بعد میگه کجائی؟ میگم هی چی از سر کوچه زنگ می زنم. آخه اون موقع شب من کجا می تونم باشم؟ بگذریم

خوب من برم سرکارم تا بعد.

۶ نظر:

Unknown گفت...

vay jojo khili khosh halam ke emtehanatet tamom shodand o to khosh hali azizam dishab rafte bodeem tavalod farnaz 1 jat khili khali bood koli yadet bodam montazere gozareshat bady hastam rasty ma razi be zahmat nesteem soghaty chera kharidi baramoon :))

Unknown گفت...

بابا اينقدر سر به سر حاج خانوم نذار ;)

Unknown گفت...

سلام خانمی کجایی ؟ خیلی وقته که نمینویسی دلمون برات تنگ شده فکر کنم لس آنجلس بهت خیلی داره خوش میگزره بابا یادی از ما هم بکن

Morvarid گفت...

salam baba LA koja bod. Man be onvaneh ye PhD student, sarejam hastam va sangaro hefz kardam ;). Ba ostadam harf zadm didam behtareh inja bemonam va az in forsate talay barayeh anjam dadane karam estefdeh konam.

ناشناس گفت...

Baba enghadr lili be lalash nazarin, fekr mikone kheily moheme

Morvarid گفت...

Oy haj khanom ageh nashenas ham benevisi az sabkeh ghor zadanet malomeh :P. Badam be toche delesh mikhad, chiyeh hasdit mishe dosam dareh :P. Bayad begam delet besozeh malome kehmohem hastam >:).