۱۳۸۶ مرداد ۵, جمعه

بدو بیا دلم برات یه ذره شده -آلبالو

این عکسم یکی از هنرهای منه که تو دانشگاه گرفتم
بله البته که با موبایلم گرفتم
:P این قسمتشو شرکت سونی اریکسون پشتیبانی میکنه

این پست فقط مخصوص شنگولمه
شنیدم شنگولم بعد از دو ماه نیم بلاخره داره دو هفته دیگه بر می گرده. دلم برای خوشگلم یه ذره شده . الان با مریم حرف زدم و قرار شد بریم ورزش ولی با نیم ساعت اختلاف ساعت. یا به قول مریم تداخل ساعت. بعدش یدفعه ناگهانی احساساتم قلنبه شد (آخه یاد اون موقع افتادم که با هم می رفنیم ورزش) و دلم برای شنگولم یه ذره شد. کاشکی خوشگلم اینجا بودی و با هم می رفتیم ورزش. نمی دونی نبودی من چقدر تپل تر شدم. الان یه عالمه پیشنهاد کار بهم شده برای جاده صاف کنی که منو به عنوان بوم غلتون استفاده کنند. ولی اراده کردم اگه بشه همین اندازه فعلاً بمونم نه اینکه الان خوبم ولی اینکه بگم می خوام لاغر بشم یه جورائی سخته حالا قدم به قدم. از بحث دور نشیم دلم برات یه ذره شده و بدون بی صبرانه منتظر اومدنت هستم خوشگلم.

منتظرتم شکوفه گیلاس
دوست تو پولت تربچه دیروز بوم غلتون فعلی
"البته اسامی زیادی هست که الان وصف الحال منه مثل ننه رستم و یا ... که نمیتونم بگم این قسمت کاملاً شخصیه

۱۳۸۶ مرداد ۳, چهارشنبه

یخچالی شدن

یادتون باشه وقتی جواب از برنامم گرفتم در این مورد براتون بنویسم که این اصطلاح در خانواده ما چه معنی داره؟

۱۳۸۶ تیر ۳۱, یکشنبه

Kayaking

توضیح در مورد عکس بگم که این عکس من نیست ولی همون تور در همون جائی که من رفتمه.

قبل از اینکه این پستم هم مثل بقیه که نصفه نوشتم کهنه بشه بگم که من آخر هفته طبق چند هفته گذشته رفتم "بارهاربر". دیگه قراره تو خط اورونو بارهاربر کار کنم. میگفتم، برای دیدن پافین و وال رفته بودم که بازم نشد به دلیل بدی هوا کنسل شد. ولی به جاش رفتم کایاک سواری. اگه کی می خواید بدونید که چیه یه چیزی مثل خر سواری منتها تو آب. البته من تا حالا خر سوار نشدم واسه همین ممکنه اشتباه تشبیه کرده باشم بخاطر همین بهترخودتون امتحان کنید. طبق معمول یه جلیقه نجات دادن پوشیدیم و یه جفت از اون کفش بو گندوها که مال لباس خیس. بعدشم یه دامن زرد تنمون کردن که بعداً می کشی دور جائی که تو قایق نشستی که خیلی خیس نشی که البته من همهِ لباسم خیس شد. حالا چرا ؟ نمی دونم! بعدم یه پارو میدن بهت دو طرفه نه مثل رفتینگ یه طرفه. البته من رفتینگ هم رفتم پستشم نصفه نوشتم ولی هنوز کامل نیست. اولش یه سری آموزش میدن که باید چکار کنی و بعدش سوار میشی و دامنو می کشی دور جائی که نشستی و میری. هم دونفره هست هم یه نفره. که کسی که پشت میشینه فرمون و کنترل کایاکو داره و نفر جلوئی پارو میرنه. وای خدایا چشمتون روز بد نبینه. من عقب نشستم و چه کردم. حالا خوبه تو اتوبان نبودیم. براتون لائی می کشیدم وسط قایقها بیا و ببین. تازه دستی هم کشیدم. دیگه اینقدر خندیدم که دختره که مسئول گروه بود بعداً بهم گفت تو کانال میخواستم بفرستمت تو یه قایق دیگه. بگذریم. وقتی فرمون قایق دست من باشه از این بهتر نمی شه. یادم رفت بگم این تور یه ساعت و نیم روی اقیانوس بود عالی بود در ضمن یه خورده هم مه بود حرف نداشت جاتون خالی حتماً امتحان کنید. حالا بگید مشکل چی بوده که کایاک من راه صافو نمی رفته؟ هرکی بگه یه روز کایاک سواری به همین تور مهمون منه. یه راهنمائی هم میکنم: نه جانم ربطی به رانندگی و دست فرمون من نداره.بیخودی واسه دختر مردم حرف در نیارید . یه چیز دیگه هم یادم رفت بگم صندلیش خیلی ناراحت بود اگه خواستید برید ناز بالشتون یادتون نره من که هنوز کمر درد دارم.

۱۳۸۶ تیر ۲۸, پنجشنبه

Don't Panic

خوب این پست جدید یه جورائی واسه من مهمه. نه بخاطر دوست خوش تیپمون بخاطر امنیت جانی نویسندگان محترم. من قبول دارم گمنام نوشتن مزه خودشو داره. منم بدم نمی یاد! هیجان ناشناخته ها بیشتر از شناخته هاست. ولی من دلم کوچیکه و طاقت نداره در ضمن امروز انقدر فکرم مشغوله که فقط میتونم به طراحی شبکه عصبی تک لایه فکر کنم و مقایسه پیچیدگی این روش با روش های دیگه . ولی دارم سعی خودمو می کنم که فکرمو جمع کنم و کمتر پرتو پلا بنویسم. نه الان نمی تونم امشب می نویسم وقتی کامل کارمو تموم کردم. اصلاً نمی تونم .... خودم هم باورم نمیشه - وای خواهر هل شدم
بعداً می گم الان نمی تونم.

۱۳۸۶ تیر ۲۷, چهارشنبه

Ghost Moth

ببخشید این عکسو برداشتم چون اصلاً قابل تحمل نبود. نه برای خودم نه برای دوستام.
This is a photo of a sparrow-sized moth called a "ghost moth". This is the moth whose larvae are known as witchetty grubs, a local delicacy.

این خوشگلها رو که می بینید مشکل جدید بنده هستند در سرزمین سرخپوستها. من ایران که بودم یه دونه فسقلی از این موجودات نازنین را که می دیدم زهره ترک می شدم و صد نفر "کور باشو دور باش باید" تو راه من می گفتن تا من از یه مسیر رد بشم و اینهارو نبینم. حالا اینجا شبها که می خواهم برم خونه دم در خونم حداقل دویست تا کوچک 100 تا متوسط و یک عدد عظیم الجثه برام نگهبانی میدن. میگم عظیم الجثه فکر نکنید شوخی میکنم. حداقل بیست سانتیمتر هستند. بدون تعارف. اگه جراتشو داشتم حتماً براتون عکس می گرفتم ولی فعلاً که ندارم. اینا باعث شدن من دوشب نتوتم برم خونه بخوابم. باورتون میشه؟ دیشب دیگه گریم گرفته بود از در پشتی رفتم ولی اونم قفل بود و باز نمی شد. دوباره ناچار شدم رفتم خونه مریم خوابیدم. یه موقع فکر نکنید ترسیده بودم نه ......... دلم برای مریم تنگ شده بود گفتم اونم تنها نباشه. حالا اگه شما راه حلی به نظرتون میرسه که من بکار ببرم وبتونم برم خونه بگید. آره میدونم میتونم

  1. اصلاً نترسم (خوب این که ممکن نیست)
  2. از خونه بیرون نیام تا هوا حسابی سرد بشه (این هم ممکن نیست)
  3. تا هوا خیلی تاریک نشده بیام خونه (اینم یه جورائی غیر ممکنه)
  4. زنگ بزنم به 911 و بگم بیان منو پوشش بدن تا من برم تو. (اینم خنده داره)
  5. یه نگهبان استخدام کنم (این آخری بد فکری نیست ولی شرایط من برای استخدام یه نمه سخته)
  6. ....

منتظر نظراتتون هستم. زودتر بگید می خوام امشب تو تخت خودم بخوابم. یا به عبارت بهتر مریم می خواد تو تختش بخوابه.

۱۳۸۶ تیر ۲۶, سه‌شنبه

یک حراج استثنائی، بشتابید فقط یدونه مونده

سلام این پست فقط مخصوص حاج خانم نوشته شده

من تو آخرین پستم (به فارسی و برای عید) نوشتم دلم واسه حاج خانم تنگ شده مخصوصاً واسه کل کل کردن. اون موقع آتوسا جون "حاج خانم" هنوز ایران بود. همچین جوهر نوشتم خشک نشده بود که میترا زنگ زد گفت حاج خانم داره هفته دیگه می یاد دو هفته بمونه اگه خوشش اومد بمونه. منم که شوکه شده بودم گفتم مگه خونه خالست که دو روز بیای و بری. بگذریم. چشمتون روزه بد نبینه حاج خانم پاش رسید واشنگتن. زنگ زد و گیر ........ که پاشو بیا اینجا انگار سرکوچه می خواهم برم. حالا تنها خودش که نه گوشیو داد به عمه و بقیه فامیل و بنده را به طور رسمی دعوت کردند. منم که خجالتی و حساس داشتم یواش یواش نرم می شدم ولی از اونجا که همیشه عقلم به احساسم قلبه داره (جون عمه وسطیم. چرا؟ چون من دوتا عمه بیشتر ندارم و خیلی هم دوستشون دارم)تونستم جلو خودمو بگیرم. سرتونو درد نیارم که با چه بدبختی و قربون صدقه بلاخره بی خیال شد و قرار شد وقتی رفت تگزاس برم ببینمش. آخ نگفتم حاج خانم دکتر ما تگزاس پذیرش گرفته. از موقعی که اومده کشته منو. گفتم من تو آخرین پستم نوشتم دلم برات تنگ شده اگه میدونستم این همه مستجابو دعوم چیز دیگه میخواستم. البته من الان سالهاست که هرکی ازم میپرسه چی می خوای یه جواب ثابت میدم. اگه یکی یه بار هم با من حرف زده باشه و سئوالی تو این مایه ها کرده باشه حتماً میدونه چیه. ولی نمیدونم چرا خدا این یکیو سانسور میکنه؟ بگذریم، میگم که به ما که میرسه شایعه میشه.

خلاصه (نه اصرار نکنید نمیتونم مفصل بگم به دو دلیل اول وقت ندارم و دو میترا گفت کوتاه بنویس) به حاج خانم گفتم من نمیدونم کدوم آدم نارنینی "..." به تو ویزا داده. اگه میدونستم ..............

حالا حاج خانم جا افتادن و تگزاس تشریف دارن. اون روز به من زنگ زده رفته روی پیغام گیر و یه لغت (فحش) جدید اختراع کردن ایشون و فرمودند "کوفت علی" کجائی؟ دلتون بسوزه من حتی دوستام اینقدر دوستم دارن که حتی بغیر از اینکه برام شعر میگن، فحش اختصاصی هم برام میگن.

حالا همه اینها رو گفتم بگم که خانم خوشگله (حاج خانم) در آخرین پست من یه کامنت گذاشته و باید بگم عزیرم قرار نیست شوخی این مدلی با من بکنی. ننه میدونی که من قلبم طاقت این شوخی ها رو نداره، خوب نیست آدم رو نقطه ضعف مردم دست بزاره.

در هر صورت یک عدد دوست خوب (ملقب به حاج خانم مقیم تگزاس) با شرایط عالی اوکازیون با یه دست کاسه بشقاب گل مرغی تعویض می گردد. Just one in stock

توجه: هرکی بگه من همیشه چی میخواهم برنده یه تور مجانی در سرزمین سرخپوست ها خواهد شد. پاسخ های خودتونو به آدرس ما صندوق پستی بفرستید.

۱۳۸۶ تیر ۲۲, جمعه

Friday 13th

میگن امروز روز خوبی نیست. شما چی فکر می کنید؟

۱۳۸۶ تیر ۲۱, پنجشنبه

Time Management


Engineering, constructors, and other professionals frequently feel that they don’t have enough time to accomplish all of the work that is expected of them.

We need ask ourselves these questions:
1. Things that we must do
2. Things that we should do
3. Things that would be nice to do, but that are optional or of a low priority

As engineers, we tend to be action-oriented, and to plunge into task without answering these very important questions before we begin. This can mean that we are not managing our time effectively. We may be devoting too much time to unimportant or unnecessary tasks, and not enough to the really important objectives (the “right things”) that are required to accomplish the job.
These questions tell us that, as engineers, we need to change our assumptions, concepts, and attitudes toward time before we can learn to manage our time well. A change in assumptions and attitudes always precedes a change in behavior.
Written goals and objectives are absolutely essential for effective time management. Written goals help us to clarify our objectives, and increase our commitment to see them through to completion. They help us to remember them when conflicting demands upon us.

۱۳۸۶ تیر ۱۹, سه‌شنبه



Yesterday I got some yogurt. The name of that yogurt is GoGurt. It contains 32-yogurt tubes. But the funny part is you can find some funny words on those tubes. I gana put some of them in this place.

Royal Life

Gossip

Have you heard how Sleeping Beauty gets her exercises?

Answer

She Takes Power Naps.