دیروز یکی از بچه ها که دوتا آزمایشگاه اونورترِ اومد تو آزمایشگاه ما هی الکی قِل می خورد. بهش گفتم امروز ما شکلات نداریم بی خود اینجا نگرد. بعد یکی از بچه ها گفت میتونی برامون بیاری. گفت باشه رفت و با یه بسته آبنبات برگشت و اونارو ریخت تو ظرفی که رو میزه برای همین منظور. بعد هم رفت. همه ما با هم یه کلاس مشترک داشتیم حدود ساعتهای 2 بود که همه خوابمون می اومد و اصلاً آزمایشگاه بیش از حد آروم بود. چون همه خوابشون می آمد. یه قهوه درست کردم همه لیوانهامونو برداشتیم رفتیم سر کلاس. این موضوع برام معما مونده بود واسه همین یه نمه فکر کردم و یادم اومد تنها چیزی که امروز جدید اومده بود تو آزمایشگاه و همه مصرف کرده بودن آبنبات ها بود. نمی دونید آخه چه مدلی خواب بودیم راوی که کلاً یه ساعت کامل خوابید. بعد تو اینترنت جستجو کردم و دیدم حدسم درست بوده. حالا از این به بعد قرارشد مواردی که به آزمایشگاه ما اهدا می شود اول کارشناسی بشه بعد مصرف بشه.
شب حدود ساعت 1 بامداد اومدم خونه. همه خوابیده بودن من هم دلم یه غذا حسابی می خواست ولی خوب نمی شد سر و صدا کرد واسه همین یه غذای کوچولو خوردم و سریال مورد علاقمو نگاه کردم تا غذام تموم شد و رفتم تو تختم بقیشو نگاه کنم. حدوداً ساعت 2:30 دیگه خوابم برد. ولی لین لینو دیدم اومد بیرون از اتاقش و با هم یه خورده حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که فرادا نمی تونیم زود پاشیم. صبح هم مثل همیشه موبایلم از 6 زنگ زد تا من 7:30 از رخت خواب اومدم بیرون. وای چقدر شبهائی که خوب نمی خوابی این تیکش سخته که از تخت بیای پائین. یه دوش گرفتم و ساعت 9 تو دانشگاه بودم. صبح با آندرا درمورد ساحل میامی حرف میزدم میگفت آفتاب گرمو کنار ساحل تصور کن با درختهای استوائی، پابرهنه روی ماسه گرم و نرم، تصور کن (اگر حتی تصور کردنش سخته) ماسه های گرمو بین انگشتهای پات زمانی که داری گودال میکنی. بعدش قرار شد یه نقاشی بکشیم یا یک پوستر بخریم بذاریم تو اتاق نشیمن که هر روز صبح، ساحل استوائی ببینیم.
نمیدونم این چند روزه چم شده، همش گرممه دیشب گرمم بود امروز تا رسیدم دانشکده رفتم لباسهامو عوض کردم. باز نمی دونم به چی حساسیت دادم که اینطوری گرمم میشه. حالا منظور اینکه به موارد قبلی مبارزه با سرما آلرژی رو هم اضافه کنید. شاید هم به سرما اینجا عادت کردم. من نمی دونم چرا زودتر از زمان لازم به همه چی عادت می کنم. حداکثر زمان برای بازیابی و برگشت به حالت اولیه حداکثر 24 ساعت است، نه بیشتر. وای یادم رفت بگم بلاخره یه کاری که حدوداً 2 ماه بود رو دستم مونده بود و ناتمام بود بلاخره تموم شد و خیالم راحت شد.
خوب خیلی پرت و پلا گفتم! من برم مشقامو بنویسم که کلی کار دارم.
اینم گزارش روزانه دیگه نگید از خودت خبر نمی دی اینم خبر (آخه هر روز نوشتن از این بهتر در نمی یاد).
راستی، ببینم چرا بعضیاتون دیر می یاین سر کار؟ یادم باشه یه صحبتی با رئیستون داشته باشم (حاج خانم هم که فکر کنم مرخصیه).
شب حدود ساعت 1 بامداد اومدم خونه. همه خوابیده بودن من هم دلم یه غذا حسابی می خواست ولی خوب نمی شد سر و صدا کرد واسه همین یه غذای کوچولو خوردم و سریال مورد علاقمو نگاه کردم تا غذام تموم شد و رفتم تو تختم بقیشو نگاه کنم. حدوداً ساعت 2:30 دیگه خوابم برد. ولی لین لینو دیدم اومد بیرون از اتاقش و با هم یه خورده حرف زدیم و به این نتیجه رسیدیم که فرادا نمی تونیم زود پاشیم. صبح هم مثل همیشه موبایلم از 6 زنگ زد تا من 7:30 از رخت خواب اومدم بیرون. وای چقدر شبهائی که خوب نمی خوابی این تیکش سخته که از تخت بیای پائین. یه دوش گرفتم و ساعت 9 تو دانشگاه بودم. صبح با آندرا درمورد ساحل میامی حرف میزدم میگفت آفتاب گرمو کنار ساحل تصور کن با درختهای استوائی، پابرهنه روی ماسه گرم و نرم، تصور کن (اگر حتی تصور کردنش سخته) ماسه های گرمو بین انگشتهای پات زمانی که داری گودال میکنی. بعدش قرار شد یه نقاشی بکشیم یا یک پوستر بخریم بذاریم تو اتاق نشیمن که هر روز صبح، ساحل استوائی ببینیم.
نمیدونم این چند روزه چم شده، همش گرممه دیشب گرمم بود امروز تا رسیدم دانشکده رفتم لباسهامو عوض کردم. باز نمی دونم به چی حساسیت دادم که اینطوری گرمم میشه. حالا منظور اینکه به موارد قبلی مبارزه با سرما آلرژی رو هم اضافه کنید. شاید هم به سرما اینجا عادت کردم. من نمی دونم چرا زودتر از زمان لازم به همه چی عادت می کنم. حداکثر زمان برای بازیابی و برگشت به حالت اولیه حداکثر 24 ساعت است، نه بیشتر. وای یادم رفت بگم بلاخره یه کاری که حدوداً 2 ماه بود رو دستم مونده بود و ناتمام بود بلاخره تموم شد و خیالم راحت شد.
خوب خیلی پرت و پلا گفتم! من برم مشقامو بنویسم که کلی کار دارم.
اینم گزارش روزانه دیگه نگید از خودت خبر نمی دی اینم خبر (آخه هر روز نوشتن از این بهتر در نمی یاد).
راستی، ببینم چرا بعضیاتون دیر می یاین سر کار؟ یادم باشه یه صحبتی با رئیستون داشته باشم (حاج خانم هم که فکر کنم مرخصیه).
۴ نظر:
salam be hapeye angoore khodam,ino bayad bedoni ke mangool hamishe bayad bad az khondane neveshtehat nazar bede,kheili khob bod mese hamishe.vali kafi nabod hich eshareey be mojoodaty ke niyaz daran be drycleaner morajee konan naneveshty.movazebe khodet bash daro ro gorga va nakonia. boos
Salam Shangolam:
(mamanam hamishe vaghty losam mikoneh b ein esm sedam mikoneh manma koli zogh mikonam)
areh azizam midonam kafi nist vali migan * az noe mahalish az harchi moasertareh (hata az dry-cleaning).
Dafeh bad mofasaltar minevisam.
Movazebe khodet absh daro royeh agah gorgeh baz nakonia.
سلام. ميبينم كه از اون ور دنيا هم ميخواهي بند 8 رو براي رئيسها اجرا كني!!
يادت باشه كه در مورده كريستالهاي برف قرار بود يه توضيحي بدي. اميدوارم توي اين روزهاي سرد دلت گرم و شاد باشه و مثل هميشه پر از انرژي به راهت ادامه بدي. يك وقتايي دلم براي چال رو لوپت خيلي تنگ ميشه
مواظب خودت باش يه عالمه
Salam azizam
Manam delam baraton tangh mishe va hamish eharvaght in heso daram axatono negah mikonam va onlahzeharo baz sazi mikonam to zehnam. Jaton inja khaliyeh ageh shom aham inja bodid digeh aslan harf nadasht. Areh dar morede ona ham minevisam midoni keh ye nameh saram shologeh.
Movazebe khodet bash
BOSBOS
ارسال یک نظر